درباره رزا دختری که در یک بار مشغول به کاره و خیلی از مردارو تو روز میبینه و باهاشون در ارتباطه و چیزی براش جذابه اینه که از مردای خشن خوشش میاد ولی یک شب با مردی آشنا میشه که …
دانلود رمان هوس شبانه
- ۲۵ اسفند ۱۴۰۱
- بدون دیدگاه
- 212 بازدید
( 5 ) امتیاز از ( 1 ) رای
اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- خلاصه رمان
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- مشاهده آنلاین رمان
دانلود رمان هوس شبانه
کيفش راروي پيشخوان بار مي گذاشت چندتارموي سياه وبي پروا روي پيشانيش افتاد…
+…یه ابجوی برام بیار این روگفت وباصدای خش داری ادامه داد +…یکم عجله کن دختر من تمام روزو وقت ندارم
همیشه درکمین مردای بدرفتاربودم . یک نگاه ومن فهمیدم که این مردتاچه اندازه ویران کنند… پرسیدم:
+….بطری یالیوان؟…
سیگاری روشن کردوبه من نگاه کرد چشمای ابیش تاجلوی بلوزم پایین اومدپرازگناه شد…. …بطری –
یک بطری هنری ازفریز بیرون اوردم درشوبازکردم وروی پیشخوان بطرفش گرفتم +…سی دلاروچهل سنت
بایکی ازدستاش بطریو چنگ زد وبطرف لبهاش بردودرحالی که چندتا ازبطری میگرفت …چشم هایش به من.
خیره بودند…
وقتی بطری روپایین اورد چندتااحباب های ابجوبلندشدندوچندقطره آبجوروی لب پایینیش رولیسید…
میتونستم حسوپشت زانوهام حس کنم کیف پولشوبیرون اورد یه اسکناس پنجاه دلاری به من داد.
بقیه پولشو بین دستاش گذاشتم واجازه دادم سرانگشتام کف دست گرمشولمس کنن.. لرزشی مورمورکنان نبض مچ دستم
رابه تپش
انداخت.اجازه دادم نگاهم ازبازوهای بزرگ وسینه های عضلانی تاشانه های پهنش بالابیاید.
هرکس من رو میشناخت میدونست وقتی پای مردهاوسط میاد قوانین واستانداردهای خیلی کمی دارم .
ازمردهای بزرگ و بدخوشم می آمدفقط مردهایی باذهن کثیفوترجیح میدادم.
همین که به چشمای ابی مردبدخشن روبه روم نگاه کردم متوجه تبش قلب دیوانه وارم شدم واین یعنی د به ونوهم بایا.
کلکسیونم اضافه کنم.
من این مرد روبایدهمین امشب به کلکسیونم اضافه کنم واصلا مهم نیست
اگه بخاطربهم زدن قرارم باالکس رابطه مون بهم بخوره
…+ چی توی سرت میگذره.
بازوهام راروی گذاشتم وکمی خودم راعقب کشیدم ومنظره ی زیبایی ازسینه
هام رابهش نشون دادم.
کیف بولش رابازکردوارم بلیس ودرجه اش رابه من نشون داد. +…من دنبال ادی کوردووا می گردم .شنیدم
تواونومیشناسی. چه شانسی!یه بلیس!!!!
+..اره ادی رومیشناسم
یه بارباهاش قرار گذاشته باشه اگه بشه کاری کرد که گفتیم قرار گذاش -تن. …..میدونی کجامیتونم بیداش
کنم؟ ادی یه خرده
دزد بودوبدترازون اون یه احمق کثیف بود
بدون عذاب وجدان و احساس گناه گفتم : +…شاید.. اره شایدبتونم به این مرد کمک کنم
+…این میتونه یه چیزی خیلی خوب باشه… نگاهش همچنان روی بدنم ثابت بود
….درق- بالش چی بهم میرسه؟ رنگ نگاهش عوض شد
-….توکه نمیخوای برادرت بجای ادی گیربیفته؟
چندماهی بود برایان روندیده بودم اخرین باربادعوا ازهم جداشدیم. برادرم بود.درسته عاشقش نبودم امااونم مثل من
تویه خانواده بی
بندباربزرگ شده جایی که صمیمیت ومحبتی بینمن نبودحداقل تنها کسیه که من و رفتارامودرک میکنه….
سعی کردم بی تفاوت با مشتری جدید اومده بود +…برایان مسعول کارای خودشه سعی کردم نگاهموازون سینه
های عضلانیش بگیرم
وبرم دنبال کارای خودم.. شاید اینجوری بفهمه نمیتونه بابهونه کردن برایان مفت ومجانی ازدستم بره.
سفارش جدیدرواوردم وبشت بیشخوان نشستم سعی کردم خودم روسرگرم کنم.نگاهش رو روی خودم حس می کردم…
-…من بدون توهم میتونم ادی روبیدا کنم
بلندشدوصورتش رونزدیک اورد
…+کوچولو
نمیخواستم به این راحتی ازدستم بره ازبشت بیشخوان اومدم بیرون وبه سمتش رفتم سعی کردم جوری رفتارکنم که
ازحرفش بشیمون شه… کنارگوشش زمزمه کردم
+…ولی تومیتونی بامن کنار بیای وهم به راحتی ادی وبرایان یاهرخلافکار دیگه ای روبیدا کنی.
دستمونوازش وارروی گردنش کشیدم نگاهش روی بدنم ثابت بود فک کنم خیلی رفتم
+….من اماردقیقی از همه ساکنین این محله دارم فکرنمیکنم این ضرر ضرری برای هیچکدوممون داشته باشه
اروم دستموگرفت وازخودش جدا کرد
-….من برای چیزی که میخوام باج نمیدم
بوزخنذی زدوبه سمت دررفتن فکرنمیکردم اینجوری بخوادجواب بده اون یه مردخشن نیست که من فکرمیکردم یه احمق.
به تمام
عناستم
به جهنمی گفتم وبرگشتم بشتر شایدچیزی که میخواستم وبدست نیاوردم ولی قرار امشبم باالکس هنوز سرجاشه
.لبخندی زدم وفحشی زیرلب بهش دادم
+…حالا بگرد دنبال ادی.. اوه برایان روبه کل فراموش کردم .نگرانش دوباره چه خرابکاری کرده ! درسته
یش خرابکار زیاده اما دزدی
نمیکنه . بس چرااسم برایان رواورد!!!!! بهتره تاگندنزده یجوری جمعش کنم. گوشی روبرداشتم وزنگ زدم بهش اما
جواب نداد
شایدفردا برم خونه البته اگه بازمثل امروز باشه وبتونم زودتربرگردم.
اگرمادرم بای که وقتشو برای تلافی کارای اصطلاح بدرم بگذار برای تربیت برایان گذاشته بودمن بجای اینکه نگران باشد.
برایان باشم
میتونستم یه شب خوب روبااون بلیس داشته باشم
بایاداوری رفتارش حس بدی بهم دست داداماسعی کردم بی تفاوت باشم . باباقیه هماهنگ کردم وزودترزدم بیرون امشب
دیگه هرجور شده
بایدخوب تموم شه. باالکس قرارداشتم یه مردبولداروخودخواه که فقط دنبال 10شب بودومن ساعت 8ساعت دخترای
زیبا وبقول خودش
هوس انگیزه حالااینکه چقدربااصالت و خانواده دار باشه اصلا مهم نیس.
واین یه امتیاز برای من بود هم نظرمالی وهم برای برکردن شب هام..البته این شرایط هم تاوقتی هست که یه دختر
بهترازمن بیدا نکرده.
البته اگر این رابطه ی خواستطول بکشه من خودم تمومش میکنم. شروع یه رابطه جدید خیلی بهترازیه تکراره !!! نمیخوام
تکراربرام یه
وابستگی شه اونم وابستگی که مثل مادرم ضررکنم.
این فکرهمیشه اساس تصمیم ها وانتخابات منه. سرعتموبیشترکردم تازودتربه خونه برسم. بعدازچندسال کاروبدبختی
وکلی وام وقرض یه
واحدکوچیک وداغون ما قابل تحمل توی یک اپارتمان قدیمی نزدیک محل کارم گرفتم .
یه خونه مستقل برای جداشدن ازاون فضای اعصاب خردکن خانواده ام و برای راحت زندگی کردن… به خونه که رسیدم
سریع یه دوش
گرفتم بایدحسابی به خودم برسم امشب بایدیجورخوبی حالگیری چندساعت پیشم رو جبران کنم. آماده شدم وروی کاناپه
نشستم وپاهامو
روی میز گذاستم تایه کم ازخستگیم کم شه. کم کم دیگه باید الکس پیداش میشد…
باصدای در خیالم راحت شدکیفم رو برداشتم وسعی کردم سرحال بنظربیام درروبازکردم بادیدن برایان.
شوکه شدم .
این شب مزخرف
قرارنیست من روبه چیزی برسونه . +….اینجاچیکارمیکنی -….سلام +…چقدرازدیدنم خوشحال شدم نگاهی به
لباسام کردوبدون تعارف
اومداخل ویه راست رفت روکاناپه درازکشید -….نترس نیومدم امشبت روخراب کنم +….چراجواب تلفنموندادی –
….حوصله نداشتم …
ادامه رمان ...
- در همین باره
…
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک