درباره رابطه عاشقانه ارسلان و دلارای دختر جوون و بی تجربه قصه است. ارسلان ، پسر حاج ملک شاهان که در امریکا درس میخونده و یک کلاب بزرگ داشته ، به تازگی به ایران برمیگرده که با دلارای آشنا میشه و …
دانلود رمان دلارای
- ۱۴ اسفند ۱۴۰۱
- 1 دیدگاه
- 531 بازدید
( 4.2 ) امتیاز از ( 6 ) رای
اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید
دانلود رمان دلارای
- نام رمان : دلارای
- نویسنده : ناشناس
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش , فروشی
- کشور : ایران
- صفحات : 271 پارت
- ناشر : دانلود رمان
- در حال پخش ( تا پارت 271 )
دانلود رمان دلارای
- نام رمان : دلارای
- نویسنده : ناشناس
- دسته : عاشقانه , انتقامی , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش , فروشی
- کشور : ایران
- صفحات : 271 پارت
- ناشر : دانلود رمان
- در حال پخش ( تا پارت 271 )
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- خلاصه رمان
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- مشاهده آنلاین رمان
دانلود رمان دلارای
او با کمرویی افدرین را بیرون فرستاده بود
روی شکمش دراز کشید
هنوز کمی درد داشت.
کوه های آلپ مثل تصویر بودند.
این یک بمب عاطفی و جدی از خشونت است.
وقتی پیامکم را دریافت کردم چند دلار برنده شدم.
این بد نیست.
فردا شب منتظرت خواهم بود.
متاسفم که فردا منتظر شما هستم،
با همه ی تجربه هایی که برای سنگسار کردن به کار برده بود،
بگذارید همه چیز بگذرد، اما به نظر می رسد او تجربه زیادی دارد.
اوم…
تجربه زنانی که ۱۷ سال است کار مشابهی انجام نداده اند
این طور نبود.
لحظه ای ترسید
او را دوست می داشت،
با توجه به دلارهایت، آدم بدجنس و خشنی هستی.
جذاب ترین مردی که تاکنون دیده بود،
در این فرآیند.
با تردید تایپ کردم.
– نمی توانم. به تاب خوردن پدرم شک دارم.
این کار را می کرد.
ای کوتاه مکث کرد و پیام دیگری فرستاد.
من تنش جنسی دارم.
جواب مختصری برایم فرستاد:
– بیایید، شما خوب به نظر می رسید. شما خوب خواهید شد.
قابل بحث است.
O. Instagram!
او به خوبی می دانست که تنها او کوه های آلپ را تجربه کرده است
نه!
بزرگ ترین پسر شاه که دو ماه پیش در آمریکا بود
او تحصیل کرد و صاحب یک باشگاه بزرگ ستاره ای شد.
البته او اول رقاص است.
او باشگاهش را آزمایش می کرد.
البته.
او به شیوه ای ارزان می نویسد.
حالا تو با یک آدم بدجنس نامزد شده ای،
یک دوست پسر
بوی یک دوست، چهار ساله.
دوست پسرت، گرد و خاک…
کاش حالا همه چیز را دست کم به قولش عمل کرده بود.
می ماند.
او پکی زد و شماره گرفت.
من تلفن او را می شناختم، اما آلپ.
کمی صبر کرد و بعد صدایش بلند شد.
در گوش سلمانی زمزمه کرد:
آن ها گفتند – –
آهسته گفت:
کوه های آلپ.
جواب نداد.
بازار با دست های زیر شکم
اخم کرد، اما در غیر این صورت…
ادامه رمان ...
- در همین باره
…
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان دلارای»
رمان خوبی هست.ممنون بابت قلم خوبتون