دانلود رمان اغواگر

دانلود رمان اغواگر

درباره علی و مهتاب که قرار دو ماه دیگه با هم ازدواج کنند ولی یه دختر پولدار میخواد علی رو مال خودش بکنه که …

دانلود رمان اغواگر

… به نام اون
با افکارم جلوی سپر ماشین ایستاده بودم و به نوک کفشم ضربه می‌زدم.
آسفالت
تو خیابون اگر کیانا نمی‌تواند با زبان خود او را راضی کند، من …
نمی شه …
با هر نوع صحبت کردن او را راضی کند.
می‌ترسم آن قدر دیر شده باشد که همه چیز از هم بپاشه. از یه طرف
بزودی عروسی خواهرم و از طرف دیگه با این وضعیت
باید بداند
وارد زندگیم بشی من نمیخوام اون منو تو عروسی “میتو” تنها ببینه
با من بیا.
نامزدش همه باید بگویند که او به این جهت نزد من نماند که شایستگی آن را نداشتم. من …
آب‌میوه
آلی در هر شرایطی کنار من باشه راست است که علی چیزی ندارد
اما دست کم یقه و سر او از لحاظ ظاهر و تربیت بالاتر است.
عروسی مه تا دو ماه دیگه شروع میشه باید یه جوری
قبل از عروسی ام تاترس با آلی نامزد شده تا همه چیز طبق برنامه پیش بره من باید …
بخر
علی
با پول
یادم نیست چه طوری …
خونه ما
به مامان و بابا درباره نامزدیش می‌گوید، بعد با من ارتباط برقرار می‌کند و به من لبخند می‌زند.
این
من مثل یه بافت بودم که اون میتونست
فحش،
هر وقت دلش خواست منو بذاره تو سطل آشغال تا با یکی دیگه نامزد کنم
فکر می‌کرد چون خانواده شریفی است و من نمی‌توانم به کسی بگویم که این همه بدی کرده است
که
اون می تونه دوباره بهم توهین کنه تو چقدر احمقی
ملودی
فکر کردی اگه بهش گوش بدی میاد پیشت؟ خب، واضحه که اون
تو …
چون سرش شلوغه
یادتان هست روزی را که آمده بود خبر نامزدی را به شما بدهد و شما فقط با تعجب به او نگاه می‌کردید،
چه طوری …
برخاست، پیش تو آمد و گفت:
عزیزم، غمگین نباش، خدایا، بزرگ شو و عروس بشو.
اگه من بچه بودم پس چرا اطراف من موش می‌کشیدی
میدونی بدترین چیز چیه، “ملودی”؟ اون برادر خواهریه
قانون و تو همش ارتباط چشمی باه‌اش برقرار می‌کنی لعنتی تاکید کردم که
اون می‌خواست یه همچین کاری رو با من بکنه، تو همیشه
خندید
وقتی که دو یا سه تن از آنان را می‌دید
سه …
از من فاصله می‌گیرد و دکمه‌های پیراهن اتو شده‌اش را می‌بندد. و
گفت که این کوچولوی دوست‌داشتنی فقط باید پدرت را بشناسد.
گاش خندید و گفت:
اگه بدونه تو این موقعیت هستش چیکار میکنه؟ منظورم اینه که تو
نیستند
می‌ترسید، دختر شجاع؟ یکم شیطون؟
بعد از این جمله همیشه می‌گفت:
باستانی‌ها می‌گویند وقتی چیزی را ممنوع کنی، دقیقا همین مطلب به ذهنت خواهد رسید.
خب، این
کارهای پدرتی.
صدای خنده‌ی او در سرم مرا عصبی کرد.
سرم گیج می‌رفت، سرم احساس نور می‌کرد، سینه‌ام درد می‌کرد.
خیلی تنگ …
فکر می‌کردم که کوهی سنگین روی شانه‌هایم است، با وجود اینکه سرم سبک بود، اما …
شانه‌هایم،
خیلی سنگین بود. از وقتی که طبیعت کثیفش رو فهمیدم
مدام این احساس را به من می‌داد، اما نمی‌دانستم چرا!
بدنم به شدت داغ بود، اما کف پاهایم آنقدر عرق کرده بودند که به نظر می‌رسید
دست‌هایم
زیر آب بودن، عرق روی پیشونیم باعث شد احساس سرما کنم
نمی دونستم چه بلایی داره سرم میاد اما می دونستم که این
معمولی من نبود
ایالت…
در حالی که دستم می‌لرزید، تلفنم را از جیب باران‌زده استخونام بیرون اوردم.
و
فقط می‌توانستم شماره او را بگیرم، ولی تلفن جواب نمی‌داد و دستم می‌لرزید.
خیلی …
که ممکنه موبایلو از دست بدم، احساس بدتری دارم، بدتر و بدتر این
امکان داشت
صدای زنگ تلفن به مغزم رفته بود.
من …
من …
دوستت داشته باشم
وسط خیابون، هیچ‌کس نمیتونه
به من می‌رسد. من با تنگی نفس شکایت کردم
و گفت: ” کیانا، ولم کن، من مریضم
از پشت تلفن گفت:
چی شده؟ ملودی، ملودی؟ چه اتفاقی افتاده؟
وقتی شنیدم به علی می‌گوید:
سلام، آلی؟ فکر کنم مریضه بدو برو ببین چه اتفاقی افتاده.
فرار کن
… آلی
عادت داشتم که ناخن‌های بلند خود را روی کاپوت ماشین فرو کنم تا بتوانم تعادلم را حفظ کنم،
اما
هر چه بیشتر دلم می‌خواست این تعادل ادامه پیدا کند، بدتر به نظر می‌رسید.
خدای من!
. دستا بالا می‌رفت.
به همین راحتی چشم‌هایم سیاه می‌شدند و می‌توانستم تصویر را ببینم.
روشن می‌شد
دوباره دیدم که کیانا از پله‌ها پایین می‌آید.
یه ساختمون کالج با آلی
او بلند قد، یک سر و گردن از کیانا بلندتر بود. این
پیدا بود که
مردی که پشت کیانا بود خود علی بود.
اینکه او با کیانا به سوی من می‌آید، برایم امیدی ایجاد کرده است
قلب

ادامه ...

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان اغواگر»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.