دانلود رمان مرد هات من

دانلود رمان مرد هات من

درباره دختری به نام میرا که تو شب ازدواجش میفهمه که شوهر مشکل سادیسم داره و رابطه خطرناکی داره براش رقم میخوره …

دانلود رمان مرد هات من

رمان مرد من
# بخش اول #
روی تخت کنارش دراز کشیدم و دستم را روی بازویش گذاشتم تا صدایش را متوقف کنم.
بخواب!
تو مطمئنی که من می‌خوابم؟ چی؟
نفس عمیقی کشید و گفت:
بله، بخواب!
چرا حالا بهم پشت کردی؟
میرا، کسل نشو
لحن صدایش تغییر کرده بود و من این را در شب ازدواجمان نمی‌خواستم.
با شرمندگی گفتم
فردا صبح باید یه دستمال سفید به چجو بدم
بعد از کمی مکث، رو به من کرد و با چشمان سیاه و تیره‌اش به صورتم خیره شد.
و گفت:
چه اشتباهی! وسایل شخصیت فقط مخصوص منه دستمال سفید …
چطور؟ هنوز رسمی نشده اون نمیخواد لب‌ها و دندان‌هایم را گرفتم و گفتم:
پشت سرم حرف می‌زنند
اشتباه کردن با هفت نیاکانشون پشت سر یه نفر که از خانواده من فرار کرده
حرف بزن! تو اکنون آماده هستی و نمی‌خواهی بخوابی!
به چشمانش خیره شدم و حقیقت را گفتم.
من تا وقتی به تو نرسیدم خیلی مشکل و زبان درد شنیدم. من می‌خواهم …
… میخوام مطمئن بشم که برات
با دهان بسته خندید و گفت:
تو فکر می‌کنی که آماده‌ای … بچه!
من با هیجان توی چشم‌هایش نگاه کردم و او را بوسیدم.
من بچه نیستم، زنت هستم!
تو هیچی در مورد من نمیدونی
ساکت شدم و سرم را جلو بردم تا او را ببوسم اما او خودش را عقب کشید.
با دست به لب‌هایش زد.
خودت می‌دانی که من خوشم نمی‌آید! با حسرت به لب‌هایش خیره شدم.
تو کاری کردی که من از کوره در برم! ! یه جورایی دوست دارم گرمت کنم
در سکوت به او خیره شدم، انگار که حرکتی ناگهانی، بدن من متعلق به تو بود.
بدنم می‌لرزید و استرس داشتم
سرش گیج رفت و خماری گرفت
شما هم مثل ما خواهید ماند! اما می‌خواهم کل پوست شما و رنگ لبه‌ای شما را نقاشی کنم.
آبی قرمز
وقتی گاز به سینه‌ام خورد، آب دهانم را قورت دادم و بی اختیار جیغ زدم.
در زدم و او در گوشم ادامه داد:
کودک به زودی جیغ می‌کشد …
بخش دوم
پس از تمام کردن جمله‌اش رم را ترک گفت و پای تختخواب ایستاد.
چون هیچ پوششی نداشتم، از خندیدن خجالت می‌کشیدم
لباس‌هایش را درآورد و فقط شورتش را به جا گذاشت.
همین طور شهرت او را می‌شد از پایین تشخیص داد و همین امر تو را نگران و عصبانی کرد.
هری ضربه‌ای به در زد و گفت:
خودت را جمع نکن!
دوباره به رختخواب رفتم و این بار کاملا می‌توانستم آن را حس کنم.
وقتی او لب‌هایش را به لبه‌ای من نزدیک کرد و من فکر کردم
حسرت لب‌هایش به پایان می‌رسد، اما لحظه‌ای درنگ کرد و عقب رفت.
من با حرص به او نگاه کردم، ولی او لبخند زد.
لب‌هایم را می‌خواهی؟
من فقط پلک زدم و او ادامه داد:
اگر لب‌های مرا می‌خواهی، اول به یاسی کوچولو سلام کن!
می‌توانی! چی؟
با خنده، چشم‌هایم گشاد شدند.
گفتم که تو یه بچه‌ای
از این کلمه متنفر شده بودم. نا امید شدم در چهره او غریدم:
من می‌توانم!
ابروهایش را بالا برد و با کف دست به لب گفت: باید بتونی! تو باید بتوانی این کار را بکنی، اما نمی‌توانی، چون من زنم! …
چون خودت قبولش کردی
رم را ترک گفت و به تخت تکیه داد و لبانش را بوسید
شروع کن عزیزم
من روی تخت نشسته بودم و هنوز شرمنده بودم پس لاس می‌زدم و
چی شده؟ چی؟
چشمانم را محکم بستم و زیر لب گفتم:
بهش ثابت کن که می تونی داشته باشیش
یه جورایی عصبی بودم و دستم رو روی شورتش گذاشتم
او با ولع گفت:
من قدرت یک مار کبری کوچک را ندارم و آن را دوست ندارم … شروع کنید!
من شورتش را با دست‌هایی که از سینه‌اش می‌لرزیدند و با چیزی که در آن حس می‌کردم
متوجه شدم که از شدت خجالت چشمانم را بستم، ولی او توجهی به سر من و به عضو خود نداشت.
این کار را کرد و به لبانش سیلی زد.
زود باش!
مسی و من شما را نمی‌خواهم …
تو لب‌های مرا نمی‌خواستی! تو منو نمی‌خواستی

ادامه ...

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.