دانلود رمان لیدی هات

دانلود رمان لیدی هات

درباره دختری زیبا و جذاب که پسری عاشق او می شود ولی نمیتواند مستقیم با او ارتباط بر قرار کند تا اینکه …

دانلود رمان لیدی هات

# بخش اول #
به احترام حمید، که با حجب و حیا سرش را زیر قلب من پنهان کرد،
ضعف و بی‌حالی افراد او را شرمنده ساخت
شوهرم خیلی خجالتی بود
سرش را بلند کرد و به من نگاه کرد و من به او لبخند زدم.
لبخند زد،
با یک فشار محکم که از پهلوی من برداشته شد گفتم: اوه!
به سوی محمود برگشتم
با چشم‌هایش مرا نشان می‌داد
با اضطراب لب‌هایم را لیسید
محمبون کجاست؟
بزودی شوهرم خواهد شد، حق ندارم نگاهش کنم،
مین بو زنی با حرارت و تعصب عجیبی بود و صد برابر از من نفرت داشت.
اگر به خاطر بچه زره‌ام نبود، در ابتدا به او گفته بودم که مرا فراموش خواهد کرد.
در حالی که دندان‌هایش برای همیشه روی من قفل می‌شدند غرید
شما این آرزوی خود را به گور خواهید برد،
به او نگاه کردم.
نمی‌فهمیدم چه می‌گوید.
پس از لحظه‌ای برخاست و قدمی بلند برداشت
بیرون رفت …
بدون توجه به او، به جمعیت نگاهی انداختم تا ببینم که برادرم با کمال ادب و نزاکت با پدر هایم، آقای احمد، صحبت می‌کند.
خیلی خوشحال شدم که با خواهرای عروس حرف زدم
هنوز باورم نمی‌شد که این قدر به ما سخت گذشته باشد.
وقتی رسیدیم
با صدای حمرا، بچه برادرم، به او نگاه کردم.
این کارو کردم و بغل کردن خاله – ش
لبخند کودکانه‌ای زد
برادر محمود کالنه داهان
من او را بوسیدم و با عذرخواهی او را زمین گذاشتم.
به یک ضیافت کوچک در خانه رفتم
چشمانم را برگرداندم. خطرناک نبود. می‌خواستم نگران نباشم.
… برمیگردم خونه
بخش دوم
وقتی یه نفر دستمو گرفت و گرفت من ترسیدم
نفسی به راحتی کشیدم
من ترسیده بودم بابا
… چه بلایی سر زندگی من اومده، عمو
برای برداشتن چهره سرخ شده او، سخنان محمود، مادار، چه اتفاقی افتاد …
نگذاشت حرفم را ادامه دهم و چپقم را کنار کشید.
خانه واقع در گوشه حیاط،
کشف کردم که مرا به دنبال او می‌کشند و نمی‌دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. وارد انبار شد و منو به سمت دیوار هل داد تا ماهی‌تابه خودم رو بیارم
قبلا اونو به عنوان کارگر انبار می‌دیدم
… آقا
من با گذاشتن لب‌هایش روی غلن‌هایم خفه شدم
پشتم خیس عرق بود.
چه کار اشتباهی می‌کرد؟
با تمام وجود سعی می‌کردم او را به عقب برانم، اما خیلی قوی بودم.
سرش را عقب کشید و به من سیلی زد.
به یه طرف صورتم ضربه زد
او در وسط صورتم غرید به طوری که دست‌ها و پاهایم از هم جدا شدند
ترس فرو ریخت،
آره، من اینو درک می‌کنم که ازدواج کردن یعنی چی
چی …
دستش را که روی سینه‌ام بود گرفتم
محمود، خواهش می‌کنم من کارت رو امروز فراموش می‌کنم
توهمی که
من امشب پیشنهاد می‌کنم
… من میرم پیش کسی که عاشقشم
همچنان که سینه‌ام تنگ می‌شد و حرف می‌زدم آهی کشیدم.
تو یاس، می‌توانستم چشمانش را که از خشم می‌سوخت ببینم.
آری

ادامه ...

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

2 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان لیدی هات»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.