دانلود رمان خانواده هات من

درباره پسری نوجوان که با خونوادش خیلی راحته تا …

دانلود رمان خانواده هات من

دانلود رمان خانواده هات من

، اسم من شهرامه ۱۷ سالمه … یه خواهر دارم که ۳ سال از من بزرگ‌تر هستش
اسمش شراره و مامانم شهین، یه زن خوشگل
۳۹ سالشه و پدرم، من واقعا میگم که بچه‌ها به جای برادر بزرگ اون رو در نظر میگیرن
میدانم که جوان است، چهل سال دارد و نامش کامران است.
وضع میمون من خیلی خوب است، بابا جان، من خیلی ثروتمندم،
این خانه مانند باغی، یک ویلا، و ملکی است که هیچ حد و مرزی ندارد
از سال ۲۰۰۵ که من سخت تلاش کردم
شروع کردم به پیدا کردن راهی برای ورود به دانشگاه، خیلی دیر شده بود.
من به یک مهمانی می‌رفتم که اصلا نمی‌خواستم بروم، بلکه به خاطر نفوذ پدرم بود.
و مادرم بعد از اینکه در مورد اینکه چطور
درباره سازمان حزب و کیفیت آن بحث کردیم و خسته شدیم
ما برای یک خواب درست و حسابی آماده شدیم چون فردا جمعه بود و بقیه
در خانه ماندیم و استراحت کردیم. من رفتم تو اتاقم و
لباسم را عوض کردم و به رختخواب رفتم تا بخوابم.
نیم ساعتی به چپ و راست تکان خوردم ولی مانند همیشه نمی‌توانستم بخوابم.
من نگران و نگران امتحان ورودی بودم، اما اخیرا آن را نداشتم چون مشغول مطالعه بودم.
وقتی داشتم کتاب می‌خوندم به خودم فشار زیادی اوردم و تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که
چه قبول کنم چه نکنم، این بی‌خوابی منو اذیت میکنه
من به سراغ کامپیوتر رفتم و سیستم را روشن کردم
نگاهی به نشانی فرستاده یاهو انداختم و چند تا نقطه پیدا کردم
من ایرانی را برگرداندم تا خسته شوم و بخوابم، ولی این اتفاق نیفتاد. برخاستم و به سرعت از اطاق خارج شدم.
از اتاق بیرون رفتم تا سرو صدا نکنم و دیگران هم بخوابند.
در راه دست شویی بودم که صدایی از اتاق شنیدم.
در این موقع برقی به گوشم خورد، مثل اینکه کسی در خواب حرف می‌زند و ناله می‌کند.
ولی نادیدش گرفتم و رفتم دستشویی و دستشویی
به اتاقم برگشتم، این صداها شدید تر شده بودند، من واقعا ترسیده بودم
تصمیم گرفتم برم و توی خواب بکشمش
باید خیلی آهسته بیدارش کنم، یا حداقل یه ذره تکونش بدم تا از این ایالت بره بیرون
پشت در، در اتاقش قفل نبود، اما آن را روی هم قرار داده بودند
در را به سمت داخل هل دادم … خدای من، چیزی که می‌دیدم غیر ممکن بود.
باور کن … من کاملا شوکه شدم انگار که اونها من رو به ۲۲۰ تا برق وصل کردن
در آن تاریکی، چشمانم به من دروغ نمی‌گفتند، بله، کسی میان پاهایم بود.
اون خیلی گریه می‌کرد و ناله می‌کرد و از خجالت داشت گریه می‌کرد
نه برای خواب بد بلکه برای تفریح.
وقتی آن مرد سر برداشت، من نیز در همان افکار بودم
یک کوه روی سرم خراب شده بود. پدرم رو وسط دخترش دیدم.
با هم خوش می‌گذراندند. شار، لطفا
سعی کرد اینکارو تو کمدش بکنه ولی بابا بهش گفت که تو هنوز اونجایی
من نمیتونم دختر باشم، فعلا باید با تو کنار بیام من گیج شده بودم
زانوهایم سست شده بودند و دیگر نمی‌توانستم بایستم.
ضعفی عجیب تمام بدنم را فرا گرفت و هنگامی که بیدار شدم، دیدم در اتاق پدرم هستم و مادرم بالای سرم است.
من پیوسته در این فکر هستم که راستی، نمی‌دانستم چه بر سرم آمده است.
من وقتی بلند شدم که مادرم اجازه نداد و گفت چیزی نیست، تو یه کمی گیج بودی
گفتم: – تا وقتی حالت بهتر نشده استراحت کن، مامان، من یه چیزی دیدم.
مامانم نذاشت ادامه بدم اون گفت من همه چیزو میدونم
بهتر است از پسرم خجالت بکشم، نمی‌دانم چه منظوری دارد …
اما این جمله را با لحن تمسخرآمیزی ادا کرد. شهوت از چهره‌اش
دارد باران می‌بارد، خیلی احساس بدی دارم، چرا آن‌ها این طور هستند، خدای من؟
اتفاقی که افتاد … نیم ساعت بعد از این پروسه، یه صداهایی شنیدم
ما آنجا نشسته بودیم گویی چند نفر با هم جر و بحث می‌کردند.
هرچقدر هم که سخت بود، خودم را پشت در اتاق هل دادم و پیاده شدم.
بیرون را نگاه کردم و بابا روی نیمکت مقابل اتاق نشسته بود.
و خواهرم با موهای بابا روی پاهای برهنه نشسته بود
بازی می‌کرد و پشت به اتاق مادرم می‌نشست و می‌گفت که مرد خوبی است
مگر به تو نگفتم که وقتی همه مشروب می‌خورند، جنسیت خود را برای گرمای صبحگاهی کنار بگذاری؟
خاله، تو یه شب دوبار منو زدی، تو چت شده؟
دوباره رفتی پیش دخترم؟ بابا یاهو گفت که من پیشش نرفتم
شار را جو آمد و گفت که من تا نکف نخواهم خوابید. بهش گفتم دوبار می‌خوابم
مادرت به من گفت تا تو مرا قانع نکنی اجازه نخواهم داد بخوابی
باید می‌رفتم پیش او چون می‌دانستم که شهر من در خواب نیست
همش بهش می‌گفتم آروم پیش بره ولی گوش نمی‌داد

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان خانواده هات من»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.