دانلود رمان توله وحشی من

دانلود رمان توله وحشی من

درباره پسری به نام سجاد است که نزدیکانش باورشون نمیشه بابت کاری که کرده پشیمون نیست تا …

دانلود رمان توله وحشی من

# آشنایی #
شما صاحب اختیار هستید و من بنده و برده گوش به فرمان شما هستم …
بخش اول # باورم نمی‌شد که جاف همچین کاری کرده باشه چطور جرات می‌کنی
به من دست بزنی؟
تعجب می‌کنم “تاها خان” کیه من به جاف تبدیل شدم
و به حمید گوش داد
ببین، میدونم دوست نداشتی کسی بهت دست بزنه
اما راستش رو بخوای این دفعه برات خوب بود این
یکیشون حرف نداره اگه سارا نبود من خودم نگهش می‌داشتم
.
به صورت شیطنتش نگاه کردم. حمید یکی از بهترین دوستای من بود
معرفی کرد
کارم رو انجام بدم شاید اگر به خاطر او نبود،
هرگز در صلح و صفا نبودند
من گفتم: بسیار خوب و او به سرعت گفت:
می خوای بفرستمت به اتاق؟ باور کن
وقتی اون دختر رو دیدی فراموشش می‌کنی
سرم را تکان دادم و او برخاست و اتاق را ترک کرد.
به اطراف اتاق نگاه کردم. ! مجازات از جام برخاستم
و رو به دیوار ایستاد. دیواری
که پر از انواع شلاق بود. جلو رفتم
یکی از حساس‌ترین شلاق‌ها را برداشت. این برای تمرین اسب بود. برای اولین بار خوب بود
البته اگه لیاقتش رو داشته باشه
در اتاق صدایی به گوش رسید…. با اجازه من، دختری که حمید
وارد شد و گفت: صدای لرزانش نشان می‌داد که تازه است
.
. سالام … ارباب
عالیه من عاشق شغل جدیدم هستم بزرگ کردن برده
یکی از چیزهای مورد علاقه منه ولی تا الان
فکر نمی‌کنم هیچ دختری مستحق چنین چیزی باشد.
تمام وقتم رو صرف بزرگ کردن اون کردم به آرامی برگشتم و به او نگاه کردم.
سرش پایین بود و به من نگاه نمی‌کرد.
با صدای آرامی دستور دادم:
فقط دو دقیقه وقت داری که وسط اتاق لخت وایسی
.
سرش را از روی وحشت بلند کرد
با چشمان گرد و عسلی خود به من نگاه کرد. به ساعتم نگاه کردم
آهسته با انگشت ضربه‌ای به شیشه زد و گفت:
فقط دو دقیقه.
بخش دوم # رومان (نوعی شراب)مرد (نوعی شراب)
به نظر می‌رسید این بار که به سرعت شروع به رفتن کرد،
لباس‌هایش. بعد با لباس زیر سفیدش آمد
در وسط اتاق ایستاد و سر به زیر انداخت.
دست‌هایم را پشت سرم قفل کردم و با گام‌های آهسته به طرف او رفتم.
جلوی رویش ایستادم و با یک مکث، چانه‌اش را با دسته آن بالا بردم.
شلاق می‌زد و به چشمانش خیره شده بود.
و گفت:
لباس‌های زیر به جز جسد؟ مگر نگفتم که برهنه هستم؟
آهسته گفتم به نحوی که اگر
قدمی به عقب برداشت، نمی‌فهمید چه میگویم. اما اکنون تنها ترسی بود
که در قلبش فرو می‌ریخت
از چشم‌های لرزانش پاک می‌شد.

متاسفم

دستم را پایین آوردم و شروع به قدم زدن در اطراف او کردم.
با گام‌های آهسته تنها صدایی که به گوش می‌رسید صدای قدم‌های من بود و
نفس لرزان دخترک را.
پشت سرش ایستادم و موهای سیاهش را جمع کردم.
دست خود را به کمر زد
و آن را روی شانه راستش انداخت. از لرزش بدنش خوشم می‌آمد. یعنی به همون اندازه‌ای که هست بزرگه
با انگشت اشاره خود چند خط فرضی روی شانه‌اش کشیدم و گفتم:
اسمت چیه؟
آب دهانش را به سختی فرو داد و گفت:
خواب؟
دست خود را از شانه به بازوی او بردم
به سوی انگشتانش رفت. بدن ظریفش یخ زده بود.
دستش را در مشت کردم و گفتم:
اسم قشنگی است. حمید باید گفته باشه که تو … باید آزمایش رو انجام بدی
که بتونی پیش من بمونی؟
با صدای نرمی که به زور شنیده می‌شد جواب داد:
:
بله قربان
گفتم خو به و انگشتاش رو باز کردم.
دستم را روی کمرش گذاشتم.
یکی از چین‌های بم او را گرفتم و گفتم:
بخش ۳
. من قوانین مخصوص خودم رو دارم… واسه همین
تا به حال فکر نکرده بودی که یه استاد داری
تو باید اون چیزی باشی که من میخوام، می‌فهمی؟
گفت بله با درد
دستم به لباس زیر او خورد و بالا و پایین رفت.
. چند بار از هم جدا کنیم انگشتم را روی سوراخ او نگه داشتم
و فشار کمی که
باعث شد قدمی به جلو بردارد. دست دیگرم را روی شانه‌اش گذاشتم
دیگر به او اجازه حرکت نداد
فشار انگشتم رو بیشتر کردم فقط یکی از بند انگشتانم به طرفش رفته بود
شروع کرد به گریه کردن
لبخند زدم و خودم را عقب کشیدم و گفتم:
لباسهاتو بپوش و برو پیش حمید
با ترس رو به من کرد مثل این بود که
اینجا بود چون خیلی ترسیده بود
بدون آنکه کلمه‌ای بر زبان راند شروع به پوشیدن لباس‌هایش کرد.
حرکاتش نشان می‌داد که از گریستن پشیمان است
و می‌خواست چیزی بگوید. او نمی‌دانست که اگر من آن را قبول نمی‌کردم،
من ترجیح می‌دادم به جای اینکه
تا به حمید خبر بده تا. خودش رو آماده کنه
او برده خوبی می‌شد. اگه اشتباه نکنه

ادامه ...

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.