درباره دختری به نام گلبرگه که از وقتی میفهمه سامیار کراشش در شناسنامش اسم کسی نیست , جوره دیگه ای بهش نگاه میکنه که …
دانلود رمان فستیوال
دانلود رمان فستیوال
- نام رمان : فستیوال
- نویسنده : پریسا (طوفان خاموش)
- دسته : اجتماعی , ایرانی , بزرگسال , در حال پخش , عاشقانه
- کشور : ایران
- صفحات : تمام پارت ها
- ناشر : دانلود رمان
- کامل قرار گرفت ( تا آخرین پارت منتشر شده )
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- خلاصه رمان
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- رمان آنلاین
دانلود رمان فستیوال
تو که پول اجاره سه ماههاش را ندادی! من یک چارپا باز نکردم.
اتوبوس داره از بین میره، من حتی نمیتونم برای چندین مونتاژ تایرها رو عوض کنم
دختر سرش را پایین انداخت
من یه روز امتحان دارم، خدا بهم اجازه بده سوار شم و برم به سمت ماه
من حساب میکنم
راننده آن خدمات عصبی از روی صندلی بلند شد و راه دختر را با دستمی بست.
همینطور هم شد.
شما این را برای سه مونتاژ بیان میکنید شما حق ندارید تا زمانی که به دیدن خیرات میروید رانندگی کنید
دختر جون، وقت ندارم.
دختر سعی کرد با دست راننده وارد خدمت شود اما راننده
او دستش را محکم عقب کشید و دخترک تلو تلو خورد و عقب پرید.
با نگرانی در اتومبیل را بستم و به طرف آنها رفتم.
چقدر پول است
راننده ابروهای پرپشتش را بالا انداخت و به نیش خندید.
گفت
میخواهی حساب کنی
با صدای غرش مانندی گفتم:
گفتم چقدر زیاد
راننده در اتوبوس نشست و با کنجکاوی به من نگاه کرد.
او برای سه مونتوسکت پول نمیداد! او یک هزار و سیصد هزار تا بدهکار است.
از جیبم اسکناسی بیرون آوردم و به طرف او انداختم.
چشمانش درخشید و قدمی به عقب برداشت.
بدون توجه به راننده و ستبرش، نوار چمدان دختر را گرفتم.
نامه به خون تو میرسه
چند نفر سرشان را از پنجره اتوبوس بیرون اوردند و مثل هیچ حادثه مهمی بازی کردند.
من متوجه نشدم که آنها با کنجکاوی به ما نگاه میکنند.
دختر پشت سرم میدود تا با من قدم بزند.
کاری که باید بکنی اینه که قلب بی گناهت رو برای خوندن بخش بعدی
جشن آغاز سال تحصیلی
بخش ۲
نفس زنان به من رسید
شما اینجا چکار میکنید؟ خدا شما را باز گرداند تا پدرم مرا با شما ببیند.
این بار او مرا کاملا دفن خواهد کرد.
به آرامی قدم برداشتم تا خود را به من برسانم. یک مرورگر چشم بلند کردم.
چشمهایش آبی شده بود و من میتوانستم حدس بزنم چه اتفاقی افتاده است.
این دفعه؟ دفعه آخر چه کرد؟ تازه فهمید چه گفت و به سرعت حرفش را اصلاح کرد.
نه، منظورم این بود که باید برگردی
دوباره به جلو قدم برداشتم و بی آنکه اعتراضی بکنم گفتم:
… گروه “خون دراکولا” – ت
پیش از آنکه بتواند پاسخ دهد، یکی از درها باز شد و دور تا بیرون آمد.
آمد.
دخترک چون پدرش را دید خواست پشت سر من پناه بگیرد.
وقتی داریته منو دید، صورتش پر از چین و چروک شد
اینجا چه کار میکنی؟
نیشخند زدم و به موتور خانه نگاه کردم.
بهتر آنکه داخل عمارت بشوید، آن محله کوچک و شما با هم صحبت میکنید،
در همان حال که به دختر جوان نگاه میکرد،
او به سمت در ورودی اشاره کرد و از آن جا دور شد.
به محض اینکه در بسته شد، به دنبال من به راه افتاد و لگد محکمی به دخترک زد.
این پس ره را کجا میرفتی؟ این تنها چیزی بود که از این پسر تو باقی مانده بود.
درست مقابل چشمان دیگران در خیابان راه بروم! البته نه به اندازه کافی.
… تو با شرمندگی من
دختری که از ترس رنگش پریده بود، با صدایی که از ته خلیج میآید،
جواب دادم:
داشتم میرفتم مدرسه که این مرد اومد
جشن آغاز سال تحصیلی
بخش ۳۲۰
دار نی دوباره فریاد زد و به فرودگاه رفت.
صد دفعه بهت گفتم که نمیخوام برم مدرسه هر آتشافروزی به همین راحتی
خواندن شما باز فرصت را از دست میدهد.
دستش را گرفتم و او را از خواب بیدار کردم
اومدم جر و بحث رو با تو تموم کنم
یقهاش را کشیدم و در فیس و افادهاش غرغر کردم.
اگر این لکه را با زبان چرب و نرم روی آن بریزید تا ارزشش را داشته باشد، در غیر این صورت، روز شما خواهد بود.
ادامه ...
- مشابه خارجی
…
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک
1 دیدگاه دربارهٔ «دانلود رمان فستیوال»
عالیه