دانلود رمان عموی ناتنی

دانلود رمان عموی ناتنی

درباره دختری جذاب به نام کاتیا ملقب به کای که ۱۹ سالشه و ساکن آلمان است که …

دانلود رمان عموی ناتنی

آه خدای من , های تو چقدر زیباست ?
این موضوع در مورد دختر کوانتالا نیز صدق می کند …
با یک نفس , کمرم را تکان دادم و با یک آهنگ خارجی شروع کردم .
می رقصیدم …
پسرها و حتی دخترهای مدرسه به حرکات من خیره شده بودند .
آن ها سوت می زدند و برخی از مردم از من فیلم می گرفتند .
بدن هر موجودی را نابود می کند …
با
با کالسکه ایستادم و خسته نفسی کشیدم .
شادی به طرف من پرواز کرد و به شوخی مرا زد .
گفت : تو یک دختر هستی … تو جذاب و منحصر به فرد هستی … این بدن تو مرا هم جذب کرد .
امروز سبک شما فوق العاده بود .
و پشت خط حرف هایش , چشمکی زد … خنده …
این کار را کردم و از او دور شدم .
بگذارید خودم را معرفی کنم … اسم من کاتیا فراز با نام مستعار کای است .
… من 19 سال دارم و در آلمان زندگی می کنم … من عاشق رقص , به خصوص رقص هستم .
سریع و داغ ! و در حال حاضر , من خودم را در یک مدرسه رقص مشهور و معتبر اندازه گیری می کنم … این درخواست ارسلان خان است .
بله .
من به خاطر جثه کوچک و جنسیتم طرفداران زیادی داشتم … شما
دانشگاه … مغازه ها … همسایه ها … و پیشنهادهای لزبین و …
من زن و زیادی دارم , اما مجردم !
مادر بلاژویچ گفت که من باید بکارتم را حفظ کنم و وقتی زمانش رسید
آن را به یک آدم خوب بدهید …
برای من فرقی نمی کند که باکره باشم یا نباشم … بلکه حرف های مامان است .
بلا برای من مهم بود .
با صدای رونیکا به خودم آمدم و با لبخندی رو به او کردم .
گفتم :
* عزیزم؟ رون یک کاری کردی ? یادم هست که سینه ام را گرفت و لبش را گاز گرفت .
رونیک است .
.
لبخندی ساختگی به او زدم و درست مثل این بود که دستش را از روی سینه ام برداشت .
پرسیدم :
* نگفتی، عزیزم، با من چه کردی؟ !
با تاسف به بدنم نگاه کرد و با بی میلی گفت :
موری گفت که رئیس مدرسه فردا خواهد آمد و او گفت که شما باید فردا برای او برقصید .
آنجا ممنوع است .
شوکه شدم و با صدای بلند گفتم :
* چی؟ چرا این را به من گفت … اوه خدایا … چرا من ?
من باید برای او برقصم , آیا در آن اتاق ممنوع است ? ?
چرا موری شخصا این را به من نگفت !
که گونه ام را نوازش می کرد و می گفت :
هی , آرام باش , کای … این لولو نیست که فقط برای آن می رقصی
نمی دانم چرا , اما احتمالا می خواهد به سطح رقص شما برسد .
ببین

بخش 2 ⁇
من به حرف های رانیچ توجه نکردم … هنوز شوکه بودم .
چگونه موری در مورد چنین موضوع مهمی به من نگفت … رونیکو سریع است .
برگشتم و با بهانه ای به طرف اتاق موریانه دویدم .
در را زدم , در را باز کردم و با عصبانیت گفتم :
موری ! چگونه می توانستید درباره این موضوع مهم چیزی به من نگویید ? !
چرا باید برای آن مردی که هنوز نیامده است برقصم ?
در انتهای راهرو !
لعنتی
آن اتاق به آرامی به صندلی تکیه داد و موهای بلوندش را عقب زد
گفت :
* کی… من هم نمی دانستم، همین الان این خبر را دریافت کردم.
… همچنین به رونیک گفتم که به شما بگوید , من هم نمی دانم قصد رئیس چیست .
بعد از این همه سال می خواهد به اینجا بیاید و در اتاقش برقصد .
میبینمت .
اما کای ! رئیس را می شناسم , آدم خوبی است , فاسد نیست .
روی نیمکت چرمی اتاقش نشستم
آن را انداختم و حریصانه گفتم :
* مشکل من این است… چرا باید در یک اتاق خصوصی با یک مرد غریبه باشم؟
و تنها و ناشناس بودن و رقصیدن برای او ! این عجیب و خطرناک است , موری .
من ترجیح می دهم در ملا عام برای او برقصم !
نفس عمیقی کشید و با آرامش لب هایش را بوسید ;
– کای … من هم با آنچه گفتید موافقم , اما نمی توانم کاری انجام دهم .
شما باید خودتان با رئیس صحبت کنید !
خسته , وقتی بلند شد موهایم را گرفتم و کنارم نشستم .
با مهربانی دستش را روی کمرم گذاشت و با کاریزما و خنده گفت :
هی , هی , نگران نباش , دختر … بهش فکر نکن … من بهش افتخار می کنم .
من حرف می زنم . کاترینا را ناراحت نکنید .
لبخندی زدم و با کنجکاوی گفتم :
* موری، رئیس چه جور آدمی است؟ او چه جور آدمی است ?
چشمانش را بست و با شور و شوقی که در صدایش موج می زد
نالید اظهار تاسف کرده بود :
مردی درنده و شگفت انگیز !
بعد از آن , صدایی کرد که باعث خنده ام شد .
او همراه با من خندید … نفسی کشیدم و با همان صدا
گفتم : رگه هایی از خنده به چشم می خورد .
جدی باش , ماری . می خواهم بدانم !
روی میزش نشست و گفت :
من می گویم که او مرد خشنی است … من شما را نمی شناسم , اما …
شما باید در رابطه جنسی خوب باشید و بدانید که چگونه غذا بخورید و بنوشید و چشمک بزنید .
صفحه 5

ادامه ...

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

    برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

    در سایت عضو شوید

    اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.