درباره ی دختری که تو یه یتیم خونه عاشق یه گرگ میشه ولی نمیدونه که این گرگ یه گرگینه است و …
دانلود رمان عاشقانه خاص
دانلود رمان عاشقانه خاص
- نام رمان : عاشقانه خاص
- نویسنده : رستاک شهریاری
- دسته : عاشقانه , ایرانی
- کشور : ایران
- صفحات : 168
- ناشر : دانلود رمان
- جلد 1 قرار گرفت
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- خلاصه رمان
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- رمان آنلاین
دانلود رمان عاشقانه خاص
چشمانم را باز کردم و به سقف سفید پر از تار عنکبوت نگاه کردم.
شروع کردم به درست کردن صبحانه برای کسانی که مثل یک رئیس در این مکان می مانند.
اولین کسی که در این دعوا غذایش را خورد خانم کی بود، غول و آدم بدی
و مسئول اصلی پرورشگاه. در زدم و گفت: قهوه و کیک را برداشتم.
جوموسی کشا فستیف شماره 9، تالست میخاسی، باغ خم سوم و تکار بهوامان، دو نفری که در آن زندگی می کردند، فرزندان برادر کت دو دخشری بودند که به این دو خواهر بسیار افتخار می کردند که رفتارشان شبیه به کی بود؟
رفتم جارو برداشتم و شروع کردم به جارو کردن اتاق غذاخوری، افکارم غرق شده بود.
من تانیا هستم، هجده ساله هستم، همیشه می پرسید چرا باید کار کنم، خوب من در 8 سالگی مادرم را از دست دادم و کسی را نداشتم که از من حمایت کند.
یک روز که این خانه را آوردم به من توهین کردند و مرا مسخره کردند
به یاد صبرم تا فرا رسیدن روز روگشاک..
اون روز ساینا یکی از دخترای یتیم خونه که دو سال از من بزرگتر بود مشل همیشه شروع کرد.
او مرا مسخره کرد.
در آن زمان، من نه ساله بودم، سخنان مسخره او هنوز در گوش من زنگ می زند به تانیا کوچاوا.
چطوری بچه گدا؟ شنیدم از دست دزد فرار کردی…
بی توجهی کردم سمت نافم چرخیدم گردنم را گرفت و به سمت سطل زباله گوشه حیاط کشید. حقیقت تلخ چیه دختر آشغال؟
من روزوثوتنا ساس فافش وین دبا شاه بوف فک آه داانگتاح آخرین بچهها را میکرد که در سطل اشغالی صندلی را اشغال میکردند که قبول کردند اشفقال ما را به او بسپارند.
سطل!؟
سه تایی سرشان روتکن دادند که یمنی هستند. ساینا دوباره سرش رو به سمت من چرخوند و گفت نذار این اتفاق بیفته دختر بد..
همینجوری منو میکشید سمت راست سطل و با ضربه محکمی که به مادرم میزد یه ضربه محکمی بهم میزد.
برکت شد، سرش شکست، راز سرش در خانه ریخته شد و دوستانش شروع کردند.
آ
فریاد زدن و فریاد زدن… فک
دلیل اینکه ساینا از من متنفر است این است که یک بار گردنبند نقره خود را از کمد بیرون آورده است
تصورم این بود که در همان لحظه دیدم و روز بعد آن را دادم چون کنی گفته بود که اگر نفهمد، کی می خواهد
همه بچه ها کتک خورده اند.. از آن روز صبنا کینه ام را گرفت
بعد از شکستن این، به رختخواب رفتم و خود ساینا در مورد من شایعاتی پخش کرد
تبدیل به یک دختر وحشی و بد و یک شیطان شدم..
به خودم آمدم، همیشه وقتی چیزی را که می خواست اینطوری بود.
مستم میج
دویدم بالا و به کتی گفتم نخور چیزی میخوای؟ کیتی آزادانه می چرخد! چرا اینجا خاک نشسته است؟
به میز اشاره کرد
خانم من دیروز تمیز کردم!
kathy what اگر دیروز این کار را کردی، به این معنی است که امروز به خاطر این کارت هیچ کاری نکردی، باید تمام شود
پرده ها را در طبقه بالا بشویید
آه عمیقی کشیدم و گفتم اما. کاتیاما چرا بی دلیل میری؟ شما همان کاری را که گفتم انجام می دهید وگرنه پرده های پایینی هم اضافه می شود. چشم های خانم کلی. برو جلو
با ناراحتی زیاد شروع کردم به باز کردن پرده ها، مطمئنم تمام نمی شود.
Cineview کجایی؟
امروز میخوام برم برای پرورشگاه غذا بخرم. در راه بازگشت به جنگل پشت این پرورشگاه خواهم رفت. می خواهم دوستم را ببینم، دوستی که از بچگی در بهترین روزهای زندگی ام با من بوده است. این اولین بار است که او را می بینم. اون روز خیلی ناراحتم مشل همیشه تنها جایی بود که میتوانستم تنها باشم و از اذیت کردن بچهها در Mama Jungle دست بردارم. رفتم تو جنگل و از درختی که اونجا بود بالا رفتم، روی شاخه بزرگی روبروم دراز کشیدم، چشمم رو به ماه کاملی که بالای سرم بود دوختم، چشمام گرم شد و افتادم. خواب بودم چون آنقدر خسته بودم که حتی نمی دانستم خوابم می برد ممکن است از بالا بیایم پایین..
این
سرم بالای بالش نرمی بود که زیر نود بود و بالش به طرز عجیبی گرم بود.
و بزرگ بالش؟ بزرگ؟
سریع چشمامو باز کردم و از جام بلند شدم. چیزی که دیدم دهانم باز ماند و خواستم فریاد بزنم، اما ناگهان رنگ خاکستری یک جفت چشم جلوی من تمام مغزم را پر کرد.
یک گرگ روبروی من بود، Yesk Greg B
رفیق بزرگ و عجیب و باورنکردنی آرام.
به خودم آمدم و با عجله بلند شدم که باعث شد تعادلم را از دست بدهم و از درخت بیفتم.
شروع کردم به نماز خواندن. خداییش حالم خیلی بد شد نمیدونم خیلی بی معرفتم میدونم ببخش منو ببخش چند لحظه گذشت و چیزی نشد.
ادامه ...
- مشابه خارجی
…
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک