دانلود رمان بهشت کلوچه ای من

یک ساعت بعد که ساعت کار تمام شد، تک تک کارمندان پس از خداحافظی رفتند. آیلین از اتاقش بیرون آمد که چشمش به من افتاد.

– یک ساعت پیش کجا بودی؟! پشت میزت نبودی؟! گفتیم ممکنه بیای پیشم اما نبودی!

من خودم را برای این سوال آماده کردم. بنابراین بدون از دست دادن خونسردی خیلی راحت گفتم:

-راستش دل یهویی درد میکنه و اوضاع قرمزه! هیچی با خودم نداشتم! سریع به داروخانه سر کوچه رفتم و نوار بهداشتی خریدم.

دانلود رمان بهشت کوکی من صفحه 1

دستش را روی من گذاشت و با همدردی همیشگی اش گفت:

-حالا بهتر شدی؟! دیگه درد نداری؟! رفتیم خونه یه کیسه آب گرم بهت میدم.

آیا باید از این همه لطف او عذاب وجدان می داشتم؟! شاید باید می گرفتم اما آرزوی رسیدن به آن خیلی بیشتر از عذاب وجدانم بود. برسام خشک و مغرور که حتی همسرش را هم آدمی نمی داند، حالا عاشق من بود و این چیزی کم نداشت.

سعی کردم آروم باشم و با لبخند گفتم:

دانلود رمان بهشت کوکی من صفحه 2

– نه، نمی خواهد. دارو مصرف کردم بریم خونه تا شام حالم بهتر میشه

– البته عزیزم!

در همین حین برسام و بردیا هم از اتاقشان بیرون آمدند. با دیدن قد برسام احساس ضعف کردم. اصلا برام مهم نبود اونی که باید به چشمم میومد نامزد منه.