دباره دختری از یک خانواده ثروتمند انگلیسی در سال ۱۸۲۰ است که قصد داره به یه سفر دریایی بره که تو این سفر دزدای دریایی برای اخاذی از پدرش دختر رو میدزدن ولی رئیس دزدای دریایی نظرش عوض میشه و …
دانلود رمان اسیر دزدان دریایی
دانلود رمان اسیر دزدان دریایی
- نام رمان : اسیر دزدان دریایی
- نویسنده : ساحل
- دسته : عاشقانه , ایرانی , بزرگسال
- کشور : ایران
- صفحات : 1153
- ناشر : دانلود رمان
- قرار گرفت
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- خلاصه رمان
- این رمان هارو حتما بخون عالین
- رمان آنلاین
دانلود رمان اسیر دزدان دریایی
انگلستان 1820
از زبان سوفیا:
آب خنک به من حس خوبی داد.
به ساحل خانه ای که خدمتکارم در کنار رودخانه نشسته بود نگاه کردم
تن و لباسم دستشان بود
– دخترا هم بیاین خیلی باحال و عالیه
-خانم…لطفا برگردید…اگر کسی دست شما را زد
چی دیدی
-اینقدر عصبانی نباش کتی…کسی اینجا نیست
این را گفتم و رفتم وسط رودخانه. آب تا سینه ام
رسید
چقدر باحال و شفاف
کتی و مگی دوشیزگان افتخار من بودند، اما همه از آن خبر داشتند
پس برنمیگردم
نه آنها، نه هیچ کس دیگری
حتی پدرم، لرد آنسل، پس از کوچکترین فرزند و تنها دخترش
سوفیا نیامد.
وقتی حرکت نی ها در کنار رودخانه توجهم را جلب کرد آهسته خندیدم
با دقت نگاه کردم… انگار یکی اونجا و سمتم بود
آمد
با دیدن دو چشم آبی که به من خیره شده بودند، هل دادم
آب آنقدر زیاد بود که بدنم را بپوشاند…اما…اما خیلی شفاف
برای حفظ بدنم بود
با دستم سینه و زیر قلبم رو گرفتم و برگشتم
اما به نظر می رسید که آن چشم آبی دارد نزدیک تر می شود
با صدای برادر بزرگم آمیت پریدم
– سوفیا… اونجا چیکار میکنی؟
سریع به سمت صدا برگشتم، آمیت کنار خدمتکارم عصبانی بود
بود
سریع گفتم
– آمیت روتو، اونور و من رو نبین
– دختر پرپشت زود بيا بيرون تا خودم دنبالت نيام
– دارم میام… چشماتو ببند
اینو گفتم و به چشمای آبی برگشتم
اما او دیگر آنجا نبود
سریع رفتم کنار ساحل و با عصبانیت با مگی زمزمه کردم
گفتم
– پس چرا به من نگفتی که برادرم می آید؟
– نفهمیدیم خانم
آمیت با عصبانیت گفت:
– این تمام چیزی است که لازم بود بگوییم شما دختر لرد انسل لخت هستید
جریان دارد
شونه بالا انداختم و گفتم
– اگر نگران خیس شدن لباس زیرم نبودم، این کار را نمی کردم
برهنه شدن
– حالا تقصیر ماست که تو برهنه ای؟
– دقیقا
– وای خدای من، پدر باید زودتر از این با تو ازدواج کند
شرم از این بیشتر
سریع با کمک دخترا اون لباس رو پوشیدم و گفتم
– نگران نباش آمیت
آمیت به سمت من برگشت و من را زیر و رو کرد
وقتی خیالش راحت شد گفت لباسم را مرتب کن
– بیا، یک مهمان ویژه از آمریکا داریم، پدر می خواهد شما را معرفی کند
انجام دهید!
ادامه ...
- مشابه خارجی
…
ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک